حسین ارام جانم

  • خانه 

سالک حقیقی

28 آذر 1396 توسط آذر مير حسني

​هو
?سالک حقیقت را سزاوار است که به اباطیل اشتغال نیافته و از هرچه مانع رشد و کمال عقلی اوست سرباز زند ، بلکه اشتغال به مباحات را نیز کاسته و لغو را ترک گوید و در پی آنچه که نفع دینی برای او ندارد نباشد.
?به عنوان مثال وقت خود را در شبانه روز به دیدن تلویزیون و برنامه های مختلف آن و خواندن اقسام گوناگون روزنامه های سیاسی و غیرسیاسی و حکایات و قصصی که مشتمل بر عبرت و موعظه نیست ، صرف نکند

خصوصا شب را دریابد و مراقب باشد که بهترین ساعات تفکر و خلوت خود را با دیدن مثل تلویزیون از دست ندهد ، مگر آنکه این آلات هم باعث تعالی روح انسانی شود.

 نظر دهید »

حدیث

28 آذر 1396 توسط آذر مير حسني

​?امام علی(ع):

چونان كسى مباش كه…

مردم را سرزنش و عيبجويى مى كند، اما با نفس خويش مدارا میکند.

 نظر دهید »

بهترین هدیه ها

28 آذر 1396 توسط آذر مير حسني

​?
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﭘﺪﺭ ﻋﺰﺕ ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮسے ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎنے ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #همسر ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻃﻔﻞ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻓﺎ ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻋﺎ ﺍﺳﺖ.
? ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺁﺧﺮﺕ نیڪے ﺍﺳﺖ.
ﭘﺲ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﺎ ﺍﻧﺲ ﺑﮕﯿﺮیم،
ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺎﻩ پروردگار آرزو میکنم.

 نظر دهید »

داستان آدم

28 آذر 1396 توسط آذر مير حسني

​?????????????

?✨گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
?به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟»

✨گفت: «عقل.»

پرسید: «جای تو کجاست؟»

✨گفت: «مغز.»
?از دومی پرسید: «تو کیستی؟»

✨گفت: «مهر.»

پرسید: «جای تو کجاست؟»

✨گفت: «دل.»
?از سومی پرسید: «تو کیستی؟»

✨گفت: «حیا.»

پرسید: «جایت کجاست؟»

✨گفت: «چشم.»
?سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»

✨جواب داد: «تکبر.»

پرسید: «محلت کجاست؟»

گفت: «مغز.»

✨گفت: «با عقل یک جایید؟»

گفت: «من که آمدم عقل می‌رود.»
?از دومی پرسید: «تو کیستی؟»

جواب داد: «حسد.»

محلش را پرسید.

✨گفت: «دل.»

پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»

✨گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
?از سومی پرسید: «کیستی؟»

گفت: « طمع »

پرسید: «مرکزت کجاست؟»

✨گفت: «چشم.»

گفت: «با حیا یک جا هستید؟»

✨گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»      

 

?اللهم عجل لولیک الفرج?

 نظر دهید »

حکمت خداوند

28 آذر 1396 توسط آذر مير حسني

​مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه

 کرد و گفت:

ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی.
سلیمان گفت: تحمل آن را نداری.

اما مرد اصرار کرد.

سلیمان پرسید: کدام زبان؟

جواب داد: زبان گربه ها!

سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت.

روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند.

یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم!

دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،

آنگاه آن را میخوریم.

مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید،

آنرا فروخت!

گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه،

صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.

صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.

گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟

گفت : نه! صاحبش آن را فروخت.

اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!

مرد شنید و به شدت برآشفت.

نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد!

خواهش میکنم کاری بکن !

پیامبر پاسخ داد:

خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن! 
حکمت این داستان :

خداوند الطاف مخفی دارد،

ما انسانها آن را درک نمی کنیم.

او بلا را از ما دور میکند ،

و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

حسین ارام جانم

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس